مهدیمهدی، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 6 روز سن داره
شروع وبلاگشروع وبلاگ، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

قشنگترین بهانه زندگیم

پست آخر 1393

چند ساعت دیگر "امروز" پارسال می شود کمی ساده اندکی خنده دار وقدری عادی ! "امروز" سالهاست می رود و ما همیشه چشممان پی "فردا"ست . افسوس ! به فکر پاییز  تابستان را  و یه فکر بهار  زمستان را فدا می کنیم .  جشن می گیریم  عید می گیریم  و دوباره همانی می شویم که بودیم  با اختلاف  چند تار موی سپید تر. عزیز دل مادر تا چند ساعت دیگر سال 1393هم تمام میشود یک سال دیگر هم با وجود شیرین تو گذشت و چه خوب گذشت انگار همین دیروز بود که پست اخر سال 92را گذاشتم و حالا... سالی که گذشت سال خوبی بود خونه خریدیم البته ماشینمونو فروختیم که وا قعا نبودش خیلی حس می...
29 اسفند 1393

واپسین روزهای اسفند 1393

سلام قشنگم . چند روزه که حسابی سرما خوردی و به هیچ طریقی هم خوب نمیشی دکترم بردیمت ولی فایده نداشت آبریزش خیلی اذیتت میکنه همش میگی مامان شربت بخورم دماخ نیاد اینروزها حسابی در حال بدو بدو هستیم ماه اسفندو خیلی دوست دارم حتی بیشتر از عید ماه قشنگیه تمیز کاری خرید،سبزه سفره هفت سین ماهی قرمز ماهی شب عید خلاصه همه چی تو اسفند قشنگه ماه نو شدنه. هر روز که میگذره شیرین زبونتر میشی هر کاری میخوای بکنی اجازه میگیری : پاشویم:بلند شم?.بیایم?برم?بخورم?بشم:بشینم.بپرم?... دیشب گریه میکردی اومدی به من میگی گریه نکنم مردم خوابن? خیلی بد غذا شدی ناهار که نمیخوری یکم شام با زور میخوری. عاشق ماهی قرمزایی شدی که بابا برای س...
27 اسفند 1393

لباسهای عید گل پسرم

عزیز دلم لباسهای عید امسالتو به خاطر آتلیه یکم زودتر گرفتیم که تو عکسای آتلیه هستش ولی عکساشو تو یه پست جدا هم گذاشتم تا یادگاری بمونه. مبارکت باشه گلم. ...
22 اسفند 1393

ما از مشهد برگشتیم

سلام خوشگل مامان . گل من هفته پیش پنج شنبه شب با قطار به سوی مشهد حرکت کردیم دفعه اولت بود سوار قطار شدی برای همین برات جالب بود مدام بالا پایین میکردی هو هو چی چی میخوندی شب هم با مصیبت خوابوندمت ولی خودم تا صبح بیدار بودم اخه میترسیدم از روی صندلی بیفتی ،خلاصه ظهر رسیدیم هوای مشهد بارونی و فوق العاده سرد بود رسیدیم هتل ناهار خوردیم تا عصر خوابیدیم و رفتیم حرم خیلی برات جالب بود و میگفتی  امام رضا خوشگله به خاطر اینه کاریا میگفتی  از فردا هم هوا بارونی بود من به خاطر شما زیاد بیرون نمیرفتم اخه خیلی سرد بود میترسیدم مریض بشی موقع غذا خوردن بیچارمون میکردی فقط اینور اونور میرفتی بازور باید بهت غذا میدادیم تو رستوران هتل همه عا...
21 اسفند 1393

سفر به مشهد

سلام عشق کوچولوی خودم. منو ببخش که دیر به دیر میام اینجا اخه اسفند ماه شلوغیه خرید خونه تکونی ... البته امسال زرنگ شدم چون هم خریدامو انجام دادم هم خونه تکونیم تموم شد البته این مدت خیلی اذیت شدی مامانی منو ببخش اخه وقت نکردم باهات بازی کنم در کل همش مشغول کارای خونه بودم اونم با وجود شما یه نمونشو بگم من از نردبون که بالا میرفتم شما هم پشت سر من میومدی بالا و کلی منو حرص میدادی از اینا که بگذریم انشااله خدا بخواد فردا میریم مشهد اخ که دلم لک زده برای حرم امام رضا(ع) الان چند سالی میشه که تو اسفند میریم اخه هم هوا تقریبا خوبه هم خلوته.انشااله وقتی برگشتیم با کلی عکس میام. از بابایی هم بگم که شکر خدا یکم بهتره تو هفت...
14 اسفند 1393

25 ماهگیت مبارک پسر نازم

تمام زندگی من  25  ماهگیت مبارک. عزیز دلم ،عشق کوچولوی خودم یک ماه از دو ساله شدنت میگذره عزیز دلم ببخش اگر این ماه برات ماهگرد نگرفتیم اخه بابایی(بابای من) حالش خوب نیست چند روز بود پهلو درد شدید داشت دکتر هم رفت ولی خوب متوجه نشدن که دلیلش چیه تا دیشب که خیلی حالش بد شد امروز ظهر بابایی بردیم بیمارستان صارم پیش متخصص که تشخیص دادن پهلو درد شدیدش به خاطر دیسک کمره باید تا دو هفته استراحت مطلق باشن و از جاشون تکون نخورن ولی مگه بابایی میتونه تکون نخوره مامان جون هم از طرف دیگه پا درد شدید و سر درد زیاد داره . خلاصه اینکه اینروزا زیاد حال و هوای خوبی ندارم بدجور به هم ریختم. مامانی منو ببخش تو پست ماهگ...
3 اسفند 1393

پسرک 24 ماهه من

سلام پاستیل خوشمزه مامان وای که چه دنیای قشنگی داریم با تو ،یه دنیای رنگارنگ ،یه دنیا پر از جیغ و هیاهو ،دنیایی پر از قهقهه ،یه دنیا پر از اسباب بازی،یه دنیا پر از حرفای چپکی که هر کدوم قشنگی خودشونو دارن.اره گل پسرم دنیای ما با خیلی قشنگتر از تو شده،مخصوصا اینروزا که با شیرین زبونیات دل مارو میبری. دلیل اینکه دیر به دیر میام اینجا اینه که خونه تکونیرو شروع کردم اخه شما گل پسری که اجازه نمیدی کار کنم برای همین وقتایی که خوابی تند تند کار میکنم اینروزا خیلی خستم کار خونه رسیدگی به شما و خرید برای عید البته برای اتلیه لباسای عید شمارو زود گرفتم ولی خریدای من و بابایی مونده بود که الان خریدای خودم تموم شده مونده بابا. دو هفته ای...
27 بهمن 1393

عکسهای اتلیه 2 سالگی

عزیز دل مامان عکسهای اتلیت اماده شد خیلی خوب شدن من و بابا که خیلی خوشمون اومد متاسفانه مجبور شدم از روی عکسها عکس بندازم که کیفیتشون اینجا یکم اومده پایین عکس ترکیبی عشقم اون 6عکس بالایی مجموعا شدن عکس ترکیبی که زدیم رو شاسی   این عکس پایین خیلی قشنگ شده ولی هرکار کردم موقع عکس گرفتن نور میفتاد تو صورتت عاشق این عکستم خیلی قشنگ شده اینم روی شاسی زدیم و عکس خانوادگی هم انداختیم کیفیت عکسها خیلی خیلی بهتر از اینها هستن ولی خوب همونطور که گفتم چون از روی عکس گرفته شدن تار هستن.   ...
21 بهمن 1393

سه شنبه 7بهمن (آتلیه.مهمونی)

گل مامان سه شنبه وقت اتلیه داشتی از روز قبلش رفتیم خونه مامان جون چون بابا شیفت بود صبح بابا اومد خونه مامان جون ماشین بابایی مهربونو گرفتیم زود اومدیم خونه وقتی رسیدیم خونه ساعت 10:30 بود 11 تورو خوابوندم که سرحال باشی زودم خوابت برد چون صبح زود بیدار شده بودی بابا هم خوابید من موندمو هزارتا کار تو وقت کم ناهار درست کردم لباسامونو اماده کردم 12 بیدارتون کردم ناهارو خوردیم رفتیم ارایشگاه تا عمو موهای شمارو درست کنه وای که چقدر بامزه شده بودی خلاصه 1:45 دقیقه رسیدیم اتلیه آسمان. خیلی دلهره داشتم اخه سه دفعه قبلی سها رفته بودیم اینبار برای تنوع آسمان انتخاب کردیم که الان واقعا از انتخابش خوشحالم. برخوردشون واقعا عالی بود از سها خیلی بهتر...
9 بهمن 1393