کابوس یک ماهه شیفت بودن بابا تموم شد خدارو هزار بار شکر این یک ماه خیلی سخت گذشت برای هر سه مون برای بابا سخت بود چون یک روز کامل خونه نبود مجبور بود شب تا صبح بیدار بمونه و از همه بدتر یک روز نمیتونست شمارو ببینه برای شما سخت بود چون بابارو نمیدیدی و این برای شما که انقدر به بابا وابسته هستی خیلی سخت بود عصر که میشد میرفتی پشت پنجره منتظر بابا میموندی وقتی میدیدی بابا نمیومد صداش میکردی ممد،بابا،جیدر یعنی جیگر و دیگه اخرش گریه و بهانه گیری بود تا وقتی میخوابیدی و برای من خیلی خیلی سخت بود چون هم اینکه از محمد دور بودم یک روز درمیان خونه نبود دلم تنگ میشد مسئولیت خونه بود دلتنگیها و بهانه گیریهای شما بود راستشو بگم ...