مهدیمهدی، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره
شروع وبلاگشروع وبلاگ، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره

قشنگترین بهانه زندگیم

خدا به خیر کرد

عزیز دل مامان امروز صبح یه اتفاق بد برات افتاد الانم که بهش فکر میکنم بدنم میلرزه صبح من نشسته بودم تلوزیون نگاه میکردم شما هم طبق معمول کشوهای میزتلوزیونو باز کرده بودی و مشغول بودی بابا داشت میرفت تو اتاق که اومدی دنبالش بری صورتت خورد به لبه کشو و از پشت پرت شدی زمین وای خدای من نمیدونستم چیکار کنم بابا بغلت کرد توام فقط گریه میکردی اومدی بغل من بهت اب دادم یکم باهات حرف زدیم تا اروم شدی ولی صورتت یکم زخم شده انگشت دستتم زخم شد خدارو هزار بار شکر که چشمت چیزی نشد مامانی خیلی شیطون شدی همش باید مواظبت باشم یه لحظه هم نمیتونم ازت غافل بشم چون اونوقت یه کار خطرناک میکنی خدا جونم خودت مواظب همه بچه ها باش.     &...
14 خرداد 1393

یادی از گذشته

عزیزم امروز میخوام تعدادی از عکسهای نوزادیتو تا 6،7ماهگیتو بذارم این عکس یک ساعت بعد از تولدته که به خاطر کمبود اکسیژن تو nicuبستری شدی برای دیدن ادامه عکسها بریم ادامه مطلب... بعد از 7روز مرخص شدی و رفتیم خونه مامان جون   اولین باری که اومدیم خونه خودمون قبل از ختنه بعد از ختنه ببخشید که طولانی شد                  مهدی جان تو همه زندگی ما هستی ...
11 خرداد 1393

پسرک 16ماهه من

سلام عشق کوچولوی خودم امروز میخوام یکم از پیشرفتهایت در 16ماهگی بگم  اول از همه صبح که بیدار میشی اول میری سراغ تلوزیون جلوش وایمیستی و نانای میکنی یعنی برات سیدی بزارم قربون پسر قرتی خودم برم و بعدشم شروع میکنی اول از همه خونرو پشتورو میکنی هرچی اسباب بازی داری میریزی وسط بعدش که خیالت راحت شد میری سراغ اشپزخونه اینجاست که با نگاه چپ چپ من روبرو میشی و شما هم به من اخم میکنی ولی میای بیرون افرین پسر حرف گوش کن خودم نوبت بعدی کشوهای میز تلوزیون هست که تا وقتی بیداری نباید سر جاشون باشن بعدش حوصلت که سر میره دست منو میگیری میبری تو اتاقت تا بشینم باهات بازی کنم بازی که چه عرض کنم تو به هم ریختگی اتاقت شریک بشم وقت خواب ظهرتم که ...
8 خرداد 1393

رندترین روز سال

امروز رندترین روز ساله یعنی 1393/3/3و دقیقا امروز مصادف شده با پایان 15ماهگی مهدی و ورودش به 16ماهگی پس عشق کوچولوی خودم رندترین روز سال و ورودت به 16ماهگی مبارک ...
3 خرداد 1393

اولین نقاشی

پسرک قشنگم اولین نقاشیتو یا بهتر بگم خط خطیتو در 1سال و3ماه و29روزگی کشیدی من چند بار چشم چشم دو ابرو برات خوندم تو هم یاد گرفتی خیلی بامزه میخونی میگی دش دش ابو به گردو هم میگی ددو                 هزارتا بوس برای عشق کوچولوی خودم           ...
1 خرداد 1393

خرید لباس تابستانی

عسل مامان دیروز با بابایی رفتیم برات چند دست لباس تابستونی خریدیم یکی از لباسارو تنت کردم خیلی بامزه بود راه میرفتی و میخندیدی لباستو نشون میدادی قربونت برم مبارکت باشه  ...
31 ارديبهشت 1393