مهدیمهدی، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره
شروع وبلاگشروع وبلاگ، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

قشنگترین بهانه زندگیم

عکسهای ده ماهگی

عزیزم جشن ده ماهگیتو سه نفری گرفتیم  این کیک خوشگلم بابا محمد برات گرفت مهدی جونم قربونت برم که خودت با پاهای خوشگلت کنار کیکت ایستادی برای دیدن ادامه عکسها لطفا بفرمایید           ادامه مطلب... وای که چقدر دلم میخواد از این کیک بخورم   عزیز دلم تو همه زندگی من و بابایی هستی عاشقتیم    خدا جونم پسر مارو در پناه خودت حفظ کن           ...
5 آذر 1392

ده ماهگی مهدی جون

یکی یدونه من دردونه مامان پسر قشنگ من تمام زندگی منو بابایی ده ماهگیت مبارک  ده ماهه که شدی همه دنیای ما شدی چراغ خونه ما وای که زندگی با تو چقدر قشنگه پسر نازم قربونت  برم که انقدر شیرینی فدای خنده های قشنگت بشم  مهدی جونم من و بابا محمد عاشقتیم خدا جونم کودک 10 ماهه مارو در پناه خودت حفظ کن     ...
3 آذر 1392

این روزهای مهدی جون

سلام دردونه مامان الهی مامان فدات بشم انقدر شیطون شدی که یه لحظه هم نمی تونم ازت غافل بشم از صبح که بلند میشی یا میری پیش تلوزیون یا سراغ کابینتها زماتی هم که می خوام جارو برقی بکشم باید بذارمت توی تابت اخه یا میای میشینی روی  جارو یا سیمشو میکنی دهنت در کل تا وقتی بیداری یا باید پیشت بشینم یا تو بغل بگیرمت کارامو انجام بدم وقتی هم که می بینی بهت اخم میکنم تند تند بوسم میکنی قربونت برم  چهارمین مروارید خوشگلت هم جوانه زد مبارکت باشه گلم مهدی جونم عاشششششقققققتتتتتممم     برای دیدن ادامه عکسها                           ...
3 آذر 1392

جوانه زدن سومین دندان مهدی حون

سومین مروارید خوشگل پسرم هم جوانه زد هورررررررررررراااا مهدی جونم جون مامانی به لبم رسید تا این مروارید ناز بزنه بیرون اخه خیلی اذیت شدی دوتا دندونای قبلیت خیلی راحت دراومدند ولی این یکی وااااااای وااااای...هردومونو خسته کرد  از کارای جدیدت بگم که:دیگه وقتی از مبل یا هر جای دیگه میگیری  می ایستی با یه دستت میگیری گاهی اوقات هم هردودستت را ول میکنی و میخوری زمین  از امروز صبح دایی هم میگی وای که چقدر شیرین زبونی  هرچیزی که روی مبل باشه پرت میکنی پایین  دنبال توپت میری و باهاش بازی میکنی و لی در کل بیشتر کنار تلوزیون و میزش هستی وهمیشه جای انگشتات اونجا هست از شیطونیات هم هرچی بگم کم گفتم  من و ب...
28 آبان 1392

عکسهای خوشگل از یک پسر خوشگل

اینجا گل پسرم 8 ماهست حاضر شده بره تولد دختر عموش نگار جونی باادامه مطلب چرا اینجوری نگام میکنید خوب ماست خیلی دوست دارم   وای چقدر توپ    به نظرتون تیپم خوبه? برید کنار اومدم ...
26 آبان 1392

مهدی گلم دوباره مریض شده

عزیزم دوباره سرما خوردی از دیروز بی حال بودی امرروزم که از صبح ابریزش وعطسه ات شروع شد و از همه بدتر تب کردی مامان قربونت بره وقتی تب میکنی انگار همه غمهای عالم میاد تو دلم کاش میشد من به جای تو مریض میشدم امیدوارم هرچه زودتر خوب بشی عزیز دلم  ...
26 آبان 1392

سفر به یزد به روایت تصویر

اقا مهدی خوشگلم هنگام سفر به یزد  بریم ادامه مطلب...  افتاب چشمامو خیلی اذیت میکرد عینک مامانمو گذاشتم مگه چیه? وای که چقدر خوراکی های خوشمزه اینجاست ولی من که نمیتونم بخورم مامان قربون خنده های خوشگلت  برم  گل پسرم در کاشان پسرکم در راه رفتن به هیئت مهدی و بابا محمد... ...
26 آبان 1392

سفر به یزد

سلام با چند روز تاخیر برگشتیم دلیل اینکه این چند روز نبودیم اینه که ما رفته بودیم یزد شهری که پدر و مادر خودم در انجا به دنیا امدن دو هفته ای بود که پدر و مادرم رفته بودند اونجا وما که دلمون حسابی براشون تنگ شده بود رفتیم یزد هم دیداری تازه کردیم و هم اینکه در مراسم عزاداری انجا شرکت کردیم البته مهدی جونم بار دومش بود که میرفت یزد بار اول تو 5 ماهگی بود پسر گل مامان وقتی باباییشو دید حسابی ذوق کرد اخه خیلی به باباییش وابستست ولی وقتی میرفتیم هیئت فقط گریه میکرد از سر و صدا و شلوغی خوشش نمیومد یا بغل من بود یا بابا محمد ظهر عاشورا هم لباس علی اصغر بر تنش کردیم و به همراه بابا محمد در مراسم عزاداری امام حسین (ع) شرکت کرد امروز صبح هم ب...
24 آبان 1392