خدا رحم کرد
مهدی جونم امروز خدا هم به شما رحم کرد هم به ما عصر داشتی بازی میکردی من هم غذا درست میکردم دیدم اومدی پیش من و صداهای عجیبی از خودت در میاری بغلت کردم وای خدای من یه چیز تو گلوت گیر کرده بود یه پلاستیک سیاه داشتم از ترس سکته میکردم اون تیکه پلاستیک بدجور گیر کرده بود با هر بدبختی بود از گلوت درش اوردم بدجور گریه میکردی تو اون لحظه فقط خدارو شکر میکردم که به خیر گذشت بعد از چند دقیقه که یکم حالم جا اومد دیدم بله رفتی از روی مبل شونه منو برداشتی و یکی از دندونه هاشو با دندونت کندی تقصیر من هم بود نباید شونرو میذاشتم اونجا منو ببخش مامانی خدایا شکرت که برای پسرم اتفاقی نیفتاد خدا جونم پسرم را در پناه خودت حفظ کن ...
نویسنده :
مامان زهرا
23:33