مهدی 1سال و 6 ماهه
سلام گل پسر خودم
خوشگل مامان یک سال و نیم از بودنت در کنار ما میگذره یک سال و نیم است که خدا یکی از فرشته های نازشو برای ما زمینی کرده و این فرشته ناز شده همه زندگی ما
مهدی جان زندگی با تو زیباتر است وقتی میخندی من و بابایی شاد میشیم حتی شیطنت هاتم شیرینه
یک سال و نیم است که چراغ خونه مارو روشن کردی یک سال و نیم است که هرروز خدارو شاکرم به خاطر وجود زیبایت و یک سال و نیم است شدی امید قلب من و بابایی
مهدی جان در یک سال و نیمگیت هزار ماشااله خوب راه میری میدوی یه جورایی از دیوار راست میری بالاکم و بیش حرف میزنی خیلی بانمک نماز میخونی تا صدای اذانو میشنوی شروع میکنی به نماز خوندن با ما غذا میخوری و تقریبا خود کفا شدی و میخواهی که همه چیزو خودت بخوری که کل خونرو به هم میریزی عاشق بیرون رفتنی اونم پیاده یا با کالسکهحمام را دوست داری زیاد میونت با اسباب بازی خوب نیست و فقط دوست داری بریزی وسط خونه همچنان کار هرروزت به هم ریختن کابینتهاست تا صدای موتور میاد میری پشت پنجره و میگی بابایی (بابای من )در کل باباییرو خیلی خیلی دوست داری میبینیش خیلی خوشحال میشیاز میوه ها الو و گیلاس رو خیلی دوست داریغذا خوردنت هم بدک نیستهرجا میریم زود به همه دست میدی افرین پسر مؤدب خودمبابا محمدو خیلی دوست داری و اگر یکم دیرتر بیاد خونه کلی گریه میکنیعاشق بستنی و لواشک هستیبه پیامهای بازرگانی علاقه داریتو نانای کردن ماهر شدی و فقط منتظر یه تلنگری که شروع کنیدر کل پسر مهربونی هستی ولی وای به حال وقتی که عصبانی یا لجباز بشی دیگه انقدر جیغ میزنی که باید گوشامو بگیرم گاهی اوقات هم کارای بد میکنی مو میکشی و چنگ میندازی البته گاهی اوقاتپارسارو خیلی دوست داری و بهش میگی پادا خاله ها هرروز زنگ میزنن تا شما براشون شیرین زبونی کنی اخه خیلی بامزه حرف میزنیوقتی با بابا میخوای بری بیرون میای به مامان دست میدی بوسم میکنی و بعدش میری خیلی به من وابسته شدی و هرجا من نباشم اونجارو رو سرت خراب میکنیتا میبینی میخوایم ازت عکس بندازیم زود فرار میکنیچیز دیگه ای یادم نمیاد
دیشب یعنی پنج شنبه 2مرداد مادر بزرگ و پدر بزرگ و عمه و عمو خونه ما دعوت بودن حسابی با عمو گرم گرفته بودی و بازی میکردی امروز ظهر هم دایی و زن دایی و علی اومدن خونمون با علی بازی کردی بوسش کردی و خیلی خوشحال بودی بعدش ما هم حاضر شدیم با دایی رفتیم خونه مامان جون و بابایی که خیلی خوش گذشت الانم که روی پاهام هستی تا بخوابی
اگر دوشنبه عید نبود میریم که واکسن 18ماهگیتو بزنیم
مهدی در 1سال و 6 ماهگی
این ماشین کنترلی خوشگل هم هدیه یک سال و نیمگیته گلم
رفته بودیم شام بیرون که طبق معمول سیب زمینی خوردی
دیگه خیلی خوب میونی اینارو بزاری سر جاشون افرین پسر باهوشم
این مسواک خوشگلم خاله فاطمه برات خریده تا دندونای نازتو مسواک بزنی
شما و دختر خاله زهرا که به همراه بابایی رفته بودی پارک
این عکس برای امروز ظهره که با بابا خونه مامان جون خوابیده بودید
وقتی میخواستیم برگردیم خونه گریه در گریه که میخولستی لباسای منو بپوشی
و در اخر
خداازت ممنونم که
که اجازه دادی مادر باشم
ازت مچکرم که خونمونو با حضور زیبای مهدی گرمتر از قبل کردی
ازت مچکرم به خاطر همه چیز دوست دارم