این روزهای مهدی کوچولو
سلام ما اومدیم این چندروز که نبودم مشغول خونه تکونی بودم اونم با وجود یه پسر شیطون خدارو شکر که تموم شد از دوست خوبم و همراه همیشگیمون فریده جون هم ممنون که جویای حال ما بودن
پسر خوشگلم حدود دو هفته هست که کار بابا شیفتی شده یعنی یه روز سرکار یه روز خونه برای هرسه مون این وضعیت خیلی بده مخصوصا برای شما ولی خوب چاره ای،نیست باید کنار اومد دیگه اینکه اینروزا خیلی شیطون شدی یا بهتر بگم بهانه گیر شدی روزایی که بابا نیست خیلی اذیت میکنی روزایی هم که هست یه لحظه ازش جدا نمیشی خیلی به بابا وابسته شدی
عاشق سیدی تولد خاله ستاره هستی یعنی اگر از صبح تا شب هم ببینی سیر نمیشی خلاصه تلوزیون دیدن ما تعطیل شدهدیشب عمه را پاگشا کردیم وای که چقدر از اومدن مهمانها خوشحال بودی بدو بدو میکردی میخندیدی نانای میکردی دست میزدی مجلسو گرم میکردی خیلی خوش گذشت ماشااله خیلی باهوشی هرکاریو یه بار جلوت انجام بدیم زود یاد میگیری از رنگها هم ابیو میشناسی
از میوه ها عاشق انگور و نارنگی هستی همچنان حمام رفتنو دوست داری
برات بالشت جدید درست کردم ولی همچنان همون قبلیو دوست داری و راضی نمیشی از خودت جداش کنی
تمام روز تو خونه مشغول نانای کردنی و مارو هم مجبور میکنی که با شما برقصیم
یه اخلاق بد داری اونم اینه که وسایلتو به هیچکس نمیدی یه جوری احساس مالکیت داری
و یه اخلاق خوب داری اونم با ادب بودنته هرجا میریم اول سلام میکنی وقتی هم که میخوایم برگردیم خداحافظی میکنی
تو خیابون هم به همه سلام میکنی دست میدی قربونت برم
وقتی با بابا میخوای بری بیرون میای پیش من بوسم میکنی دست میدی میگی زود یعنی زود میام الهی مامان قربون محبتت برم
بریم سراغ کلمات جدیدت:
للام:سلام. اداده:خداحافظ. ادی:خوبی. جیدر:جیگر. مامان نون:مامان جون. بابا ددوگ:بابا بزرگ. زلا:زهرا. بیایه:بهاره. ادی دی:علی. مننا:مجتبی. امام:الهام. آله:خاله. ننیون:زندایی. نینا:نگار. دام:شام. انور:انگور. ببده:بستنی. دباب:کباب. مایین:پایین. باخ:پارک. دخ:چرخ. میر:شیر. پاتا:پارسا. پاتیل:پاستیل. ادیش:اشغال. مایین:پایین. بالا:بالا. یالی:یاعلی. ابده:حمام. سیتاده:ستاره. نانی:نارنگی. ایال:خیار. پیو:پلو.
بقیه کلمات هم تقریبا درست میگی:بیدار .بیا .برو .نون .مامان .بابا .عمه .عمو. دایی .بابایی .
جدیدا هم دوتا کلمرو کنار هم میتونی بگی:بابا بیا .عمو به به.وقتی از ما درخواستی داری میگی یالی یعنی یاعلی .
چند روز پیش با بابایی رفتی بیرون وقتی اومدی به من گفتی:مامان بابایی دد باخ
بعدش گفتی بابایی به به .یعنی بابایی برام به به گرفت
چیز دیگه ای در مورد صحبت کردنت یادم نمیاد اگر یادم اومد میام اینجا میزارم
فکر کردنت هم بامزست بهت میگیم مهدی فکر کن انگشتتو میزاری رو لبت فکر میکنی بعد تند تند اسمارو میگی
رفته بودیم خرید با این کوچولو دوست شدی ولی بعد از چند دقیقه شمارو انداخت زمین
روز کودک بردیمت شهربازی
این کاردستی هم خودم برات درست کردم نخو از سوراخ رد کنی تا تمرکزت قوی بشه
دفتر و مداد شمعی و رنگ انگشتی هم برات گرفتیم تا سرگرم بشی
چهره ات وقتی عصبانی میشی
مهدی جونم عاشقتم