بابا محمد دوباره روز کار شد
کابوس یک ماهه شیفت بودن بابا تموم شد خدارو هزار بار شکر این یک ماه خیلی سخت گذشت برای هر سه مون برای بابا سخت بود چون یک روز کامل خونه نبود مجبور بود شب تا صبح بیدار بمونه و از همه بدتر یک روز نمیتونست شمارو ببینه
برای شما سخت بود چون بابارو نمیدیدی و این برای شما که انقدر به بابا وابسته هستی خیلی سخت بود عصر که میشد میرفتی پشت پنجره منتظر بابا میموندی وقتی میدیدی بابا نمیومد صداش میکردی ممد،بابا،جیدر یعنی جیگر و دیگه اخرش گریه و بهانه گیری بود تا وقتی میخوابیدی
و برای من خیلی خیلی سخت بود چون هم اینکه از محمد دور بودم یک روز درمیان خونه نبود دلم تنگ میشد مسئولیت خونه بود دلتنگیها و بهانه گیریهای شما بود راستشو بگم استرس تنها موندن شب تا صبح بود و خیلی چیزهای دیگه خدارو شکر هرچی بود تموم شد
ولی اینو بگم که قدر بابا محمدو بدون کار بابا جوری بود که باید شب تا صبح بیدار میموند صبح که میومد خونه با اینکه خیلی خسته و خواب الود بود ولی به خاطر شما نمیخوابید و باهات بازی میکرد میبردت بیرون و ...
خدا انشااله همیشه سایه بابا محمد را رو سر من و تو حفظ کنه
یه روز خیلی بهانه بابارو گرفتی که دایی جون لطف کرد و مارو برد پیش بابا وای که از دیدن بابا چقدر خوشحال بودی و همش میگفتی بابا پلیس