فقط 10 روز مونده تا تولد عشقم
سلام یکی یدونه مامان
فقط 10 روز مونده تا تولدت خوشگلم.وای که چقدر دلم میخواست بهترین تولدو برات بگیرم ولی خوب نمیشه دیگه البته بابای مهربونت میگه تولدو بگیر به هیچی هم فکر نکن اخه قربونش برم همیشه میخواد من و شما تو بهترین شرایط باشیم.ولی خوب ما هم باید شرایطشو درک کنیم دیگه بابا به خاطر اینکه ما راحتر باشیم خونرو بزرگ کرده به خاطر همین ما هم باید درکش کنیم انشااله سال بعد بهترین تولدو برات میگیریم .7بهمن برات از آتلیه آسمان وقت گرفتیم.
دو سال از بودن با شما میگذره و چه شیرین گذشت. پسرم خدارو شکر که تو هستی ،خدارو شکر که بهمون لطف کردو و تورو به ما داد،تو بهترین هدیه ای بودی که خدا به ما داد پس اگر روزی هزار بار هم خدارو شکر کنیم باز هم کم است.
یکم از شیرین زبونیات بگم :من وقتی میخوام صدات کنم میگم عشقم حالا چند روز هست که منو با کلمه عشدم صدا میکنی .نمس منی عشد منی اینها هم ابراز علاقته نفس منی عشق منی.همین الان به بابا گفتی پدر سلام این پدرو از کجا اوردی نمیدونم .ددست یعنی درست .نمانه :صبحانه .قهر کردنت که خیلی بانمکه .کلی پشت تلفن برای خاله و بابایی...دلبری میکنی مییض:مریض.چند روز پیش موقع بیرون رفتن تا در اسانسورو باز کردیم دوتا گربه پریدن تو خیلیییییی ترسیدی از اون موقع از کوچکترین صدا میترسی هیچ جا تنها نمیری میگی میو ترس میتسم نمیدونم چیکار کنم هرچقدر هم میگم مامان ترس نداره فایده نداره.چندروزه بیشتر با ماشینات سرگرم میشی.انقدر به قابلمه های من دست میزدی که اخر برات اسباب بازیشو خریدیم خیلی دوسشون داری میزاری رو گاز میگی شام ددست
حالا بریم سراغ عکسات
چند روز پیش که هوا یکم خوب بود بابا بردت پارک
مهدی عاشق موز
وقتی میریم بیرون حتما باید بری داخل این مغازه دیگه با صاحبش دوست شدی
این هم از ژله خورده شیشه من که عاشق مزش و رنگی رنگی بودنش شده بودی
قربونت برم که خودت کلاهتو سر کردی
سالگرد عقد من و بابا بود که شام رفتیم بیرون
عاشق بازی با این زنجیری
و در پایان
عاشقتم