ما از مشهد برگشتیم

سلام خوشگل مامان .

گل من هفته پیش پنج شنبه شب با قطار به سوی مشهد حرکت کردیم دفعه اولت بود سوار قطار شدی برای همین برات جالب بود مدام بالا پایین میکردی هو هو چی چی میخوندی شب هم با مصیبت خوابوندمت ولی خودم تا صبح بیدار بودم اخه میترسیدم از روی صندلی بیفتی ،خلاصه ظهر رسیدیم هوای مشهد بارونی و فوق العاده سرد بود رسیدیم هتل ناهار خوردیم تا عصر خوابیدیم و رفتیم حرم خیلی برات جالب بود و میگفتی امام رضا خوشگله به خاطر اینه کاریا میگفتی از فردا هم هوا بارونی بود من به خاطر شما زیاد بیرون نمیرفتم اخه خیلی سرد بود میترسیدم مریض بشی موقع غذا خوردن بیچارمون میکردی فقط اینور اونور میرفتی بازور باید بهت غذا میدادیم تو رستوران هتل همه عاشقت شده بودن از بس که شیرین زبونی به تک تکشون سلام میکردی دست میدادی ...به امام رضا سلام میدادی سلام امام رضا خوبی سلامتی اداده یعنی خداحافظ .

تختاش خیلی زیاد بود یه شب متاسفانه بدجور از روی تخت افتادی پایین از گریه سیاه شده بودی من مردم و زنده شدم از ترس خدارو شکر اتفاق بدی نیفتاد فردای اون روز هم با بابا رفتید تو لابی هتل که با صورت رفته بودی تو میز وسط لابی چشمت ورم کرد و کبود شد خیلی بد بود کلی دعا کردم که چیزیت نشه اخه مامانی از بس،که شیطونی ماشااله یه جا بند نمیشی .روز اخر هم حسابی برف بارید حس خوبی بود تو صحن که قدم میزدیم برف هم میبارید در کل سفر خیلی خوبی بود انشااله که قسمت همه آرزومندان بشه .

برای دوستان گلم هم خیلی دعا کردم البته اگر لایق دعا کردن باشم 

گل پسرم تو قطار که کفشای باباشو پوشیده

تو اتاق با ماشینات بازی میکردی

الماس شرق

عاشق این ماشین شده بودی اخرم با گریه پیادت کردیم

این ماشینو گذاشته بودن برای قرعه کشی سمند بود و شما هم که عاشق ماشین بابایی (سمند)هستی باهاش عکس گرفتی

تو راه برگشت انقدر خسته بودی که نشستی تو ماشین خوابت برد

داری بوس میکنی 

شما و بابا جلوی ضریح امام رضا

مهدی در یک سالگی

مهدی در دو سالگی

اتاقو تحویل دادیم اومدیم تو لابی هتل همونجام خوابت برد

تو راه برگشت

پسر گلم عاشقتم

2 سال و 1 ماه و 18روز