این روزهای ما...
سلام عزیز دل مامان این روزها خیلی سرم شلوغه به خاطر همین دیر به دیر میام اینجا اول اینکه خیلی شیطون شدی از مبل میری بالا خودتو پرت میکنی پایین بعدش گریه میکنی اخه این چه کاریه من نمیدونم هرچی اسباب بازی داری از اتاقت میاری بیرون میریزی وسط ولی باهاشون بازی نمیکنی فقط کار منو زیاد میکنی ماشااله خیلی خوب راه میری دیگه به همه جا سرک میکشی یه جورایی خودکفا شدی قربونت برم
حرف زدنت هم خیلی بامزه شده کلمه هایی که میگی :ابه .به به . مامان . بابا . جیش . عزیز . ایاهم یعنی اللهم مثلا میخوای صلوات بفرستی .ادو یعنی علو .جیز . ادیشه یعنی الهی شکر . نی نی که به همه میگی نی نی . فعلا چیز دیگه ای یادم نمیاد
دست و پاهاتو چشماتو موهاتو میشناسی و نشون میدی عاشق بستنی هستی وقتی میخواهی راه بروی با دستات خودتو نگه میداری که خیلی بامزست کلی به این کارت میخندیم بعد از من و بابات عاشق باباجون (بابای من ) هستی وقتی میبینیش کلی ذوق میکنی حسابی برای خودت رقاص شدی با هر اهنگی نانای میکنی در کل خوشگل مامان خیلی شیرینی هرروز خدارا هزار بار شکر میکنیم که تو را به ما داد تو به زندگی ما معنا دادی زیبایی بخشیدی زندگی با تو زیباتر از گذشته است خیلی دوستت دارم
از خونه تکانی هم که نگو نمیدونم چرا تموم نمیشه دیگه خسته شدم البته دیگه اخراشه
ابراز محبت پسرم به عروسکش
با جدیت تمام داره با بابا حرف میزنه
وقتی میخواهد راه بره خودشو نگه میداره
الهی قربون خندیدنت برم
وقتی تبلیغ اسنک لوسی شروع میشه.......
در حال الله اکبر گفتن
تو این سطل 3 تا مکعب بود که پسرم با یه حرکت اونارو مرتب روی هم گذاشت
سطل را یک بار تکان داد و اینجوری شد
خدایا هزاران هزار بار شکرت