واکسن 18ماهگی
مهدی جونم امروز صبح ساعت 9رفتیم مرکز بهداشت برای زدن واکسن 18ماهگی وای که از چند روز گذشته چقدر استرس داشتم به قول معروف یه وضعیابا بابا با هم رفتیم اولش برای قد و وزن که گذاشتمت زمین شروع کردی به گریه کردن نوبت واکسن شد بابا پاهاتو گرفت منم دستاتو مامان بمیره برات جیگرم کباب شد وقتی میدیدم اونجوری گریه میکنی بابا که بدجور اعصابش به هم ریخته بود اول به پای خوشگلت زد بعد هم دستت قطره فلج اطفال هم داد خوردی ولی بعدش که بابا بغلت کرد دیگه گریه نکردی اومدیم خونه یکم تب کردی قطره استامینوفن خوردی و خوابیدی خدارو شکر تا الان زیاد تب نکردی فقط یه کوچولو پات درد میکنه بعد از افطار هم رفتیم خونه مادربزرگ اخه میخواستن برای عمه عیدی بیارن که کلی شیرین کاری کردی و همه کلی قربون صدقت رفتن
قبل از رفتن به بهداشت
بمیرم برات خبر نداری داری کجا میری که اینجوری میخندی
هنوز واکسنو نزده داری گریه میکنی
اومدیم خونه و داری کمپرس یخ میزاری رو پات
و بی حال شدیو خوابیدی
این پکیج صد افرین هم وقتی اومدیم خونه بابای مهربونت رفت برای پسر باهوشش خرید
تو همه دنیای منی.