مهدیمهدی، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره
شروع وبلاگشروع وبلاگ، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

قشنگترین بهانه زندگیم

واکسن 18ماهگی

1393/5/6 23:59
نویسنده : مامان زهرا
422 بازدید
اشتراک گذاری

مهدی جونم امروز صبح ساعت 9رفتیم مرکز بهداشت برای زدن واکسن 18ماهگی وای که از چند روز گذشته چقدر استرس داشتم به قول معروف یه وضعیاخندونکبا بابا با هم رفتیم اولش برای قد و وزن که گذاشتمت زمین شروع کردی به گریه کردنگریهگریهگریه نوبت واکسن شد بابا پاهاتو گرفت منم دستاتو مامان بمیره برات جیگرم کباب شد وقتی میدیدم اونجوری گریه میکنیغمگین بابا که بدجور اعصابش به هم ریخته بود اول به پای خوشگلت زد بعد هم دستت قطره فلج اطفال هم داد خوردی ولی بعدش که بابا بغلت کرد دیگه گریه نکردی اومدیم خونه یکم تب کردی قطره استامینوفن خوردی و خوابیدی خدارو شکر تا الان زیاد تب نکردی فقط یه کوچولو پات درد میکنه بعد از افطار هم رفتیم خونه مادربزرگ اخه میخواستن برای عمه عیدی بیارن که کلی شیرین کاری کردی و همه کلی قربون صدقت رفتن بوس

قبل از رفتن به بهداشت 

بمیرم برات خبر نداری داری کجا میری که اینجوری میخندی

هنوز واکسنو نزده داری گریه میکنی

اومدیم خونه و داری کمپرس یخ میزاری رو پات 

و بی حال شدیو خوابیدی

این پکیج صد افرین هم وقتی اومدیم خونه بابای مهربونت رفت برای پسر باهوشش خرید

تو همه دنیای منی. 

                                

پسندها (6)

نظرات (5)

مریم(پرنیاوبردیا)
7 مرداد 93 13:51
زلالترين شبنم شادي رابرلبانت آرزودارم نه براي امروزت,براي فرداي هرروزت... عيد بر شما و خانواده محترمتان مبارک.
مامان مینای آرتین
9 مرداد 93 10:53
ای جانم مهدی، قربون این کمپرس یخ گذاشتنت عزیزم... چقدر ناز خوابیدی نانازم
مامان زهرا
پاسخ
بچم خودکفاست دیگه
مریم(پرنیاوبردیا)
10 مرداد 93 15:54
عزیزمممممممم..... دیگه بزرگ میشی باید واکسن هم بزنی دیگه عزیزم چه لبخندی به قول مامانی نمیدونی کجا داری میری عزیزم چه گزیه یی میکنه
مامان زهرا
پاسخ
اره حسابی دردش گرفته بود
مامان امیرمهدی
11 مرداد 93 13:01
الهی فدا جــــــــــــــــــانم عزیزم عوضش بزرگ میشی گل پسر مبارکه هجده ماهگیت عزیزم
مریم(پرنیاوبردیا)
11 مرداد 93 13:14