مهدیمهدی، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره
شروع وبلاگشروع وبلاگ، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

قشنگترین بهانه زندگیم

ارامشم باش گلکم

1393/9/19 14:56
نویسنده : مامان زهرا
328 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر قشنگم سلام گل مامان

چند روزی میشه که هوا خیلی سرد شده و نمیشه زیاد بیرون رفت هفته ای یکبار یا دوبار میریم بیرون اون هم خونه مامان بزرگا میریم اخه تو این هوا بدون وسیله بیرون رفتن خیلی سخته چند روز پیش صبح زود با بابا رفتیم خونه مامان جون وقتی رسیدیم به بابایی گفتی نمنی یخ یعنی مهدی یخ کرده وقتی بهت میگیم اسمت چیه میگی نمنی 

خیییییییییییییلی بانمک حرف میزنی ادم دلش میخواد بخوردت طوری که خاله ها مامان جون بابایی دایی روزی چند بار زنگ میزنن تا باهات حرف بزنن بماند که کلی ناز میکنی تا باهاشون حرف بزنی

الو للام بادی اداده دت:الو سلام بازی خداحافظ قطع 

تازه تو وایبر هم براشون حرف میزنی که کلی ذوق میکنن

تا تلفن زنگ میخوره میگی باطی منظورت خاله فاطی هستش 

جدیدا هم به بابا میگی عمو محمد که حرص بابارو درمیاری اخه همه چی بهش میگی غیر از بابا ممد محمد جیدر عمو محمد

صبح که از خواب بیدار میشی اول سلام میکنی بعد بغلم میکنی و میگی نومانه یعنی صبحانه 

حالا بزار یکمم از شیطونیات بگم اول اینکه یه کار بد یاد گرفتی اونم چنگ انداختنه وقتی با بچه ها بازی میکنی چون زورت بهشون نمیرسه چنگ میندازی که اینکارت واقعا اذیتم میکنه در کل زیاد میونه خوبی با بچه ها نداری تصمیم گرفتم ببرمت خانه اسباب بازی هم اینکه بازی کنی هم یاد بگیری چطور با بچه ها ارتباط برقرار کنی 

عاشق چرخت هستی جوری که تا وقتی بیداری داری باهاش بازی میکنی با اسباب بازیهات زیاد بازی نمیکنی 

تا یادم نرفته بگم عاشق تمیز کردنی به قول بابا محمد از من یاد گرفتی دستمال میگیری دستت تند تند گردگیری میکنی 

هفته پیش هم بیرون روی پیدا کرده بودی که بردمت دکتر خودم حدس زدم برای خوردن نارنگی و پرتقال باشه که دکتر هم حرفمو تایید کرد و گفت فعلا میوه و شیرنخوری

ولی مگه میشه همش میری سراغ به قول خودت یلاچ. و میگی نانی 

در کل داری با شیرین زبونیات مارو میکشی عشقکم 

پسر ورزشکار من

یه نمونه از شیطنتت 

عشق عمه مجتبی کوچولو

مهدی که خودش از خودش عکس گرفته

روز بعد از ماهگردت با بادکنکا مشغولی

این دمپایی هایی که پاته چند وقت پیش خریدیم که عاشقشونی یعنی وقتی خوابی از پات درشون میارم بهشون میگی دش

مهدی جان وجودت مایه ارامش من و باباست برایت بهترینهارو ارزو دارم

پسندها (4)

نظرات (5)

مامان بردیا اریایی
20 آذر 93 7:39
وای من فدای اون حرف زدنات عزیز دلم طفلی بابایی ببین چی میکشه وقتی مهدی بهش میگه عمووووووووووووووووو دوست دارم گلم عکس هات هم ناز ه البته خودت نازی
مامان زهرا
پاسخ
از حرص سرخ میشه وقتی مهدی بهش میگه عمو محمد
مامان روژینا
20 آذر 93 8:54
عزیز خاله قربون شیرین زبونیهاتهزار ماشالا پسملی چه بزرگ شدهاسپند دود کن براش عزیزماین کاپشن شلوار ورزشی خیلی بهش میادراستی پسر دایی مجتبی خیلی شبیه مهدی کوچولو هاااااا!!!!!!!!!!!!!خدا حفظشون کنه
مامان زهرا
پاسخ
ممنونم به خاطر این همه محبتاره همه میگن خیلی شبیهن
زیــنب (مامان)
20 آذر 93 19:03
سلامکلی از طرز حرف زدن بامزه پسری خندیدم آخه منم تو خونه دخملی کوچیکم این طوری حرف میزنه ومن تنها مترجمی هستم که میفهمم چی میگهواسه همین الان که این پست رو می خونم کلی برای خودم خندیدم وقربون صدقه گل پسریت رفتم
مامان زهرا
پاسخ
خودمم روزی چند بار خندم میگیره
مامان پارسا دردونه
20 آذر 93 23:51
براى مهدى جونم
مامان زهرا
پاسخ
ممنون پارسای گلمو ببوس
مامان مینای آرتین
22 آذر 93 22:50
وااااااااای خیلی ورزشکار بودن بهت میاد عزیزم... مجتبی کوچولو رو ببین چقدر ناز شده هزار ماشالله
مامان زهرا
پاسخ
چشمات قشنگ میبینه مینا جون