ماه بهمن را دوست دارم
دی هم تمام میشود...
دفتر بهمن را باز کن...
برگ اولش را...
با کاغذی از جنس دلت جلد کن...
صفحه به صفحه اش را ...
با امید خط کشی کن...
صاف و یکدست ...
اینبار بهتر ورق بزن...
با احتیاط بیشتری نگهش دار...
شروع به نوشتن کن...
اینبار کمی خوش خط تر بنویس...
خط اول...
به نام خدا...
سلام بهمن.
ماه بهمن را دوست دارم چون تو این ماه یکی از زیباترین فرشته هایش را برای من زمینی کرد .خدا جونم شکرت که خواستی مادر باشم .
پسر گلم من با تو خیلی چیزها یاد گرفتم ،یاد گرفتم قوی باشم زود از کوره در نرم،زود رنج نباشم،روز اولی که به دنیا اومدی و اون اتفاق افتاد شکستم له شدم دوست داشتم بچم کسی که 9 ماه انتظار اومدنشو کشیدم پیشم باشه ولی تو ،تو دستگاه بودی و لبای خوشگلت کبود شده بود،روز اول خیلی گریه کردم ولی وقتی اومدم دیدمت ،دیدم که با اون همه سوزن و دستگاهی که بهت وصله بازم اروم خوابیدی ،به خودم گفتم پسر من قویه پس چرا من انقدر ضعیف باشم اونجا اولین درسو ازت اموختم.من پیشت نبودم تو تنها تو بیمارستان بودی فقط شبا که بابا میومد میتونستم بیام ببینمت ،من روز 4 بود که تونستم برای اولین بار بغلت کنم ،وقتی بغلت کردم چشماتو باز کردی و خیلی قشنگ نگام کردی همش احساس میکردم چون ازت دورم به من غریبی کنی یا تو بغلم اروم نشی ولی اروم بودی چقدر اون لحظه خوب بود .گل من ،من با تو بزرگ شدم
مهدی جونم با تو دنیام عجیب غریب شد با تو دنیام کوچیک شد دیگه همه زندگیم شده اینکه تورو به بهترین نحو بزرگ کنم.همه دنیام شده ماشینهای رنگارنگ تو ،دنیام شده کودک،با تو رشد کردم با تو غلت زدم باتو چهار دست و پا رفتم ،با تو قدم به قدم راه رفتم با تو ایستادن را تمرین کردم،با تو حرف زدن را اموختم خلاصه اینکه بار دیگر با تو بزرگ شدم اونقدر بزرگ که همه فهمیدن مادرم...
روزهای پر استرسیو گذروندم ترس از اینکه تو نتونی بنشینی راه بری...شده بود کابوس روز و شبم اخه تو با کمبود اکسیژن به دنیا اومدی و این یعنی خطر ولی اینبار هم خدا بهمون رحم کرد بار دیگه خدا بزرگیشو بهمون نشون داد پسر همیشه شکرگزار خداوند باش چرا که اگر نمیخواست تو الان اینگونه قدم برنمیداشتی .
خدا جونم ممنونم که پسرم را سالم در آغوشم گذاشتی.