سه شنبه 7بهمن (آتلیه.مهمونی)
گل مامان سه شنبه وقت اتلیه داشتی از روز قبلش رفتیم خونه مامان جون چون بابا شیفت بود صبح بابا اومد خونه مامان جون ماشین بابایی مهربونو گرفتیم زود اومدیم خونه وقتی رسیدیم خونه ساعت 10:30 بود 11 تورو خوابوندم که سرحال باشی زودم خوابت برد چون صبح زود بیدار شده بودی بابا هم خوابید من موندمو هزارتا کار تو وقت کم ناهار درست کردم لباسامونو اماده کردم 12 بیدارتون کردم ناهارو خوردیم رفتیم ارایشگاه تا عمو موهای شمارو درست کنه وای که چقدر بامزه شده بودی خلاصه 1:45 دقیقه رسیدیم اتلیه آسمان. خیلی دلهره داشتم اخه سه دفعه قبلی سها رفته بودیم اینبار برای تنوع آسمان انتخاب کردیم که الان واقعا از انتخابش خوشحالم.
برخوردشون واقعا عالی بود از سها خیلی بهتر بودن .نوبت عکس گرفتن شد خیلی خوب همکاری کردی دو ساعت و نیم زمان برد ولی حتی یکبار هم نق نزدی و هرکاری که اقای عکاس میگفت انجام میدادی من و بابا که از تعجب اینجوری شده بودیمهمشم میخندیدی جوری خوب همکاری میکردی که اقایون عکاس کلی ازت تعریف کردن مدام میگفتن به به چه پسر خوش اخلاقی و خوش تیپی.
یه عکس هم سه تایی گرفتیم.
نوبت به انتخاب عکسها رسید که اون موقع بنای ناسازگاریو گذاشتی البته حق داشتی هم گرسنت بود هم خوابت میومد هم خسته بودی .یه خانم مهربون که از پرسنل اونجا بود بغلت کرد و بردت باهات بازی کردی
انتخاب عکسها خیلی سخت بود اخه همشون قشنگ بودن .هرکدوم قشنگتر از اون یکی .خلاصه 9 تا عکس انتخاب کردیم سه تاش رو تخته شاسی بقیشم که معمولی البته قیمتاش نسبت به سها بالاتر بود مخصوصا اینکه دکورای قشنگش ستاره دار بودن یعنی سی درصد گرونتر بودن.و عکسای ترکیبی هم 50 درصد گرونتر بودن ما یه عکس ترکیبی هم انتخاب کردیم.هزینه عکسات تقریبا زیاد شد ولی فدای سرت عزیزم به قول بابا عکس یادگاریه .بیست روز دیگه اماده میشن.
ساعت 6 عصر رسیدیم خونه مامان جون ماشینو گذاشتیم و رفتیم خونه 7:30 رسیدیم خونه 9هم رفتیم خونه دوست بابا که مهمون بودیم که خیلی خوش گذشت البته کلی شیطونی کردی من که داشتم از خجالت اب میشدم.دیگه شب موقع خواب داشتم از خستگی میمردم ولی شما عصر خوابیده بودی و قصد خواب نداشتی انقدر خسته بودم که برای اولین بار من خوابم برد و شمام نمیدونم کی خوابت برده بود
سه شنبه روز پر مشغله ای بود.
پسرم در ارایشگاه
اینجاهم تو ماشین که معلومه خیلی خوابت میاد
اینم یه عکس سلفی از من و پسرم
بعد از عکاسی که خیلی خسته بودی
خونه عمو دوست بابایی