این روزهای مهدی
سلام پسر قشنگم الان خوابیدی و من تونستم بیام برات مطلب بذارم اخه وقتی بیداری مهندسیت گل میکنه و کلا لب تاپ میشه برای شما
دیگه این که این روزها دارم به تولدت فکر میکنم این که تولد بگیرم یا نه
دودلیمم برای اینه که خونمون یکم کوچیکه همرو نمیتونیم دعوت کنیم حالا تا ببینیم خدا چی میخواد
این روزها حسابی شیطون شدی تا من برم تو اشپزخونه دنبال من میای دیگه قابلمه ها از دست شما در امان نیستند بابا هم که از سر کار میاد بهش میگی نی نی دد یعنی منو ببر بیرون وقتی هم که میبینی ما دراز کشیدیم جیغ زنان میای سمت ما و موهامونو میکشی
چند شبی هم هست که ساعت 4 صبح بیدار میشی و میری سراغ اسباب بازیهات انگار نه انگار که ما خوابیدیم در کل خوابت خیلی کم شده
حالا بریم سراغ عکس
عاشق این عکستم
پسرم داره به باباش کمک میکنه
اینم یه جورشه دیگه
دالی بازی جدید
این عکس هم برای بچگیهای باباست
قربون لبخندت برم مامانی