اولین یلدای گل پسرم
سلام دردونه مامان اولین یلدات مبارک باشه گلم
عزیزکم دیروز بنا به دعوت دایی جون قرار شد شب بریم خونشون ولی قبل از رفتن به اونجا رفتیم یه سر خونه مادر بزرگ مادر بابایی یکم نشستیم و قرار شد که شب دوباره برگردیم رفتیم خونه دایی جون خیلی خوش گذشت شما هم کلی شیطونی کردی یادش بخیر پارسال شب یلدا تو شکم مامانی بودی و قرار بود یک ماهو سه روز بعد به دنیا بیای شب خوبی بود کلی خوراکی خوردیم و شما هم بی بهره نموندی و از هرکدوم چشیدی و کلی ذوق کردی اخر شب هم دوباره رفتیم خونه مادربزرگ که اونجا هم کلی شیطونی کردی
عزیز دل مامان حاظر شده تا بریم خونه مادربزرگ
تابلویی که خونه دایی جون بود که مامان خیلی ازش خوشش اومد
هندوانه ای که زن دایی جون زحمت کشیده بودن تزیین کرده بود
مهدی جونم در کنار میز حاوی خوراکی های شب یلدا
گل پسرم عاشق هندوانه شده بود
مهدی و دایی جونش
خونه دایی یه اکواریوم خوشگل هست که مهدی عاشق ماهی هاشه
اینم دسته گل پسرم
سفره شام که زندایی جون واقعا زحمت کشیده بود دستش درد نکنه
خوشگل من به همراه بابا و باباجونش
پسرم در حال بازی کردن با ماشین علی جون
مهدی و حافظ
از سمت راست علی پسر دایی مهدی .مهدی زهرا دختر خاله و فرزاد پسر خاله جای بهار کوچولو هم خالی بود
بعد از کلی شیطونی خوابت برد
مهدی جان امسال یلدا به خاطر وجود تو رنگ و بوی دیگری داشت
به اندازه همه روزهای قشنگ خدا دوستت دارم