این روزهای گل پسری
سلام خوشگل مامان امروز بابایی مونده سرکار و من و شما تنها موندیم خیلی مامانو اذیت کردی و مدام گریه کردی فقط به خاطر نبودن بابایی بود با هزار زحمت خوابوندمت میرفتی پشت در و میزدی به در بابارو میخواستی دیگه از همین جا به بابایی میگیم که خیلی دلمون برات تنگ شده زود بیا
خدارو شکر حالت بهتر شده البته تب و اسهال چون از دیروز یکم سرما خوردی که امیدوارم هرچه زودتر خوب بشی و دیگه مریضی سراغت نیاد از شیرین کاریهاتم که بخوام بگم اینه که وقتی به گوشی بابا زنگ میزنم و اهنگ پیشوازشو میشنوی در هر حالتی که باشی شروع میکنی به سینه زدن که خیلی بامزست میری تو اتاق خواب ما یا خودت درو هم میبندی بعد شروع میکنی به گریه کردن اخه این چه کاریه من نمیدونم وقتی هم یه کار بد انجام میدی برای اینکه چیزی بهت نگیم گردنتو کج میکنی و با ناز نگاهمون میکنی اخ که من میمیرم برای این مدل نگاه کردنت من رو هم که میخوای صدا کنی میگی ما بقیش کجا میره خدا میدونه عزیز را هم یاد گرفتی ولی میگی عژیژ دور از جونت مثل معتادا و...
این روزها حسابی مشغول خونه تکانی هستم که کم کم اماده بشیم برای تولدت البته اگر شما بذاری
این عکسها هم برای چند روز گذشتست
این عکس برای روزیه که تب داشتی لختت کرده بود که بدنت خنک بشه
به خاطر خوردن استامینوفن همش خواب بودی
برای دیدن ادامه عکسها بریم ادامه مطلب...
این اسباب بازی خوشگل هم بابا برات خریده بود تا باهاش بازی کنی و سر حال بشی
پسرکم در حال خواندن کتاب
اینم یه جور محافظت از ماله دیگه
مثل اینکه این شیر خشکها اینجا هم در امان نیستن باید ببرمشون جای دیگه
اولین باری که به موهات ژل زدیم
طبق معمول کنترلو برداشتی و ...
حالا کنترلو میخوای بدی به من تا دست گل شمارو درست کنم
امروز صبح که از خواب بیدار شدم دیدم کنارم نیستی تو اتاق خودتو اشپزخونرو خلاصه همه جارو گشتم ولی نبودی داشتم از ترس سکته میکردم که یه صدایی ازت شنیدم اومدم دوباره تو اتاق خواب دیدم بللللله از زیر رخت اویز رد شدی رفتی اون طرفه تخت وقتی منو دیدی خندیدی و کلی خوشحال شدی الهی قربونت برم که شیطونیاتم شیرینه
خدا جونم هزاران هزار بار شکرت