عکسهای رنگی رنگی
عزیز دل مامان دیروز بابایی مجبور شد که سرکار بمونه و من و شما تنها موندیم البته عصر باباجون و مامان جون اومدن خونمون که هم من خیلی خوشحال شدم هم شما ولی یک ساعت بیشتر نموندن و به عشق شما اومده بودن عشق کوچولوی من
عصر که شد خیلی نق نق کردی حاضر شدیم رفتیم با کالسکه یه دور زدیم بعدشم رفتیم اتاقت یه چندتا عکس گرفتیم شبم که با بدبختی خوابوندمت کلی گریه کردی و باباتو میخواستی دیگه انقدر اشک ریختی که اشک منم دراوردی
تو این عکس هم داشتی چوب شور میخوردی
دستتو گرفتی بالا که از من چوب شور بگیری قربون دستت برم
اقا خرسه بد این کلاه منه
گفتم که کلاه منه باید رو سر من باشه نه تو
عاشق این عکستم
و در اخر
عاشقتم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی